دوست داشتنت برفیست سنگین

میبارد

مینشیند

یخ میبندد و با هیچ افتابی اب نمی شود

قلبم لج کرده است

میگوید یا با او یا من می ایستم تو برو...!!

دلم می خواهد گاه به دستانت که مینگری

جای خالی دستانم را به یاد اوری....

به من مجوز چاپ نمی دهند..

می گویند داستانی که نوشتی قابل باور نیست

اما من ...

فقط خاطراتم را نوشتم

برای تو میمیرم تو وانمود کن تب کرده ایی....

همین کافیست

اسباب بازی هایت را که جمع کردم 

ماتم برد .....

وقتی دلم را میانه آنها پیدا کردم ...

تکیه بده !

اما .....

به شانه های کسی که اگر خوابت برد سرد را روی زمین نگذارد.

لعنتی...

ببخش...

که نمیتوانم...

جبران کنم!!

این همه نامردی ات را..!!